ان شب تا دم سحر گریه کنان به عشقم فکر می کردم، با همان چشمان گریان بخواب رفتم
بعد از مدتها قشنگ ترین خوابی که بعد از رفتن عشقم، همیشه ارزوی دیدنش را داشتم
دیدم، ای کاش ان شب هرگز صبح نمی شد، وقتی از خواب بیدار شدم هنوز تحت تاثیر
ان بودم، با خوشحالی اماده بودم تا عشقم مثل همیشه در بزند و من بروم در را باز کنم، اما
طولی نکشید که تمام غم های دنیا مجدد در قلب عاشقم جا خوش کردند.


100 داستان عاشقانه

داستان عاشقانه حلقه

داستان عاشقانه سنگ فروشی

داستان زیبای عاشقانه

داستان عاشقانه کوتاه جولیا و دیوید

داستان عشق فراموش نشدنی

ان ,داستان ,شب ,عشقم ,بروم ,باز ,ان شب ,بزند و ,در بزند ,مثل همیشه ,و من

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

fggd تولد عشق کارن عزیزم دانلودستان ریش تراش موزر اصل آلمان بنویس vectorigrafic پروین اسحاقی مَـــن مینویـــسم طــُـــ فقــط بخوان sheshomshahidnadery کتونی