ان شب تا دم سحر گریه کنان به عشقم فکر می کردم، با همان چشمان گریان بخواب رفتم
بعد از مدتها قشنگ ترین خوابی که بعد از رفتن عشقم، همیشه ارزوی دیدنش را داشتم
دیدم، ای کاش ان شب هرگز صبح نمی شد، وقتی از خواب بیدار شدم هنوز تحت تاثیر
ان بودم، با خوشحالی اماده بودم تا عشقم مثل همیشه در بزند و من بروم در را باز کنم، اما
طولی نکشید که تمام غم های دنیا مجدد در قلب عاشقم جا خوش کردند.
درباره این سایت